mobinajooooooo

سلامممممممممممم خوبید خوشید 
دلم براتون تنگ شده بود

چرا نظر نمیدید؟

من که این همه شمارو دوست دارم حالا بیخی 

میخوام بهم بگید درمورد چی اپ کنم

میخوام یه تغیراتی بدم

به نظرتون نیازدارم 

منتظرتون هستم

بیاید برام بگید راجع به چی اپ کنم

هرچی خواستید بگید 

من منتظرمااااااااااااااااااااا

امیدوارم برام نظربدید  و شادم کنید

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 16:3 توسط mobina| |

 انگار از همیشه عاشق ترمدر تمام طول پاییزنمناکی شب ها رابا تمام منفذهای پوستملمس می کنموچشمانم همه جانقش دیدگان تورا جستجو می کندپاییز که می شودهمراه برگها رنگ عوض می کنمزردو نارنجی می شوم وبا باد تا افقی که چشمانتدرآن درخشیدن گرفتپیش می رومو مقابلت به رقص درمی آیمتا آن جا که باور کنیتمام روزهایی که از پاییز گذشتهتا به امروزهمواره عاشقت بوده امپاییز که می شودبی قراری هایم را در باغچه کوچکیمی کارم و آرام آرامقطره های باران راکه روزهاست در دامنم جمع کردمبه باغچه می نوشانممیدانم تا آخر پاییزتمام بی قراری هایم شکوفه خواهد دادو با اولین برف زمستانبه بار خواهد نشستپاییز که می شودبی آنکه بدانم چرابیشتر از همیشه دوستت دارمو بی آنکه بدانی چرادلم بهانه ات را می گیردوپاییز امسال....عشق جنس دیگری دارد ومعشوق خواستنی تر است...

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:58 توسط mobina| |

 انگار از همیشه عاشق ترمدر تمام طول پاییزنمناکی شب ها رابا تمام منفذهای پوستملمس می کنموچشمانم همه جانقش دیدگان تورا جستجو می کندپاییز که می شودهمراه برگها رنگ عوض می کنمزردو نارنجی می شوم وبا باد تا افقی که چشمانتدرآن درخشیدن گرفتپیش می رومو مقابلت به رقص درمی آیمتا آن جا که باور کنیتمام روزهایی که از پاییز گذشتهتا به امروزهمواره عاشقت بوده امپاییز که می شودبی قراری هایم را در باغچه کوچکیمی کارم و آرام آرامقطره های باران راکه روزهاست در دامنم جمع کردمبه باغچه می نوشانممیدانم تا آخر پاییزتمام بی قراری هایم شکوفه خواهد دادو با اولین برف زمستانبه بار خواهد نشستپاییز که می شودبی آنکه بدانم چرابیشتر از همیشه دوستت دارمو بی آنکه بدانی چرادلم بهانه ات را می گیردوپاییز امسال....عشق جنس دیگری دارد ومعشوق خواستنی تر است...

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:58 توسط mobina| |

دستم به آرزوهایم نمی رسد
آرزوهایم بسیار دورند...
ولی درخت سبز صبرم می گوید:
امیدی هست...خدایی هست...
این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم
شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد...

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:20 توسط mobina| |

درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم​..!!!!


نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:18 توسط mobina| |

هیچوقت فکر نمیکردم به جرم عاشقی اینگونه مجازات شوم دیگر کسی به سراغم نخواهد آمد قلبم شتابان میزتد شمارش معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم.. تنها مانده ام
زل زدم ، خیره شدم ، پلک زدم ، محو شدم
یک نفر عشق مرا در دلش آغاز نکرد..
.






 

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:17 توسط mobina| |

از تنهایی گریزی نیست . . بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند . . . نمیخواهم کسی شال
گردن اضافی اش را دور گردن آدم برفی احساسم بیاندازد


نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:16 توسط mobina| |

دنیای آدم برفی دنیای ساده ایست
اگر برف بیاید هست
اگر برف نیاید نیست
مثل دنیای من
اگر تو باشی هستم
اگر نباشی .....!

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:15 توسط mobina| |

خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....

نوشته شده در سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:,ساعت 22:11 توسط mobina| |

من همونی ام که وقت و بی وقت مزاحمت می شم
همونی که وقتی دلش می گیره و بغضش می ترکه، میاد سراغت
من همونی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کنه
و چشماشو می بنده و می گه
... من این حرف ها سرم نمی شه. باید دعامو مستجاب کنی
...
همونی که گاهی لج می کنه و گاهی خودشو برات لوس می کنه
همونی که نمازاش یکی در میان قضا می شه و کلی روزه نگرفته داره
همونی که بعضی وقتا پشت سر مردم حرف می زنه
گاهی بد جنس می شه البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت اومد من کی هستم؟؟؟؟

ولی خدا ، خیلی دوست دارم . خــــــــــیلــــی

نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:7 توسط mobina| |

دختر کوچک به مهمان گفت:میخوای عروسکهامو ببینی؟
 مهمان با مهربانی جواب داد:بله.
 دخترک دوید و همه ی عروسکهاشو آورد،بعضی از اونا خیلی بانمک بودن .دربین اونا یک عروسک باربی هم بود.
 مهمان از دخترک پرسید:کدومشونو بیشتر از همه دوست داری؟
 و پیش خودش فکر کرد:حتما" باربی.
 اما خیلی تعجب کرد وقتی که دید دخترک به عروسک تکه پاره ای که یک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اینو بیشتر از همه دوست دارم.مهمان با کنجکاوی پرسید:این که زیاد خوشگل نیست! دخترک جواب داد:آخه اگه منم دوستش نداشته باشم دیگه هیشکی نیست که باهاش بازی کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش میشکنه...

نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1391برچسب:,ساعت 18:6 توسط mobina| |


Power By: LoxBlog.Com